درباره وبلاگ سلام به همه هموطنان عزیز و فارسی زبانان محترم من شفیع سروش هستم حدود 15سال است که در کشور هالند زندگی میکنم متولد کابل هستم وتاحدود 19 سالگی در انجا زندگیمی کردم به دلایل ناامنی و... به کشور هالند مهاجرت کردم ودر انجا تشکیل خانواده دادم واکنون این خلا رادر خود حس میکنم که من کی هستم ؟ ریشه ام کجاست ؟ واکنون در کجا هستم واین وبلاگ را بدین منظور که این خلا وجودی خود را پر کنم والتیامی باشد برای دل من که دوری وطن را دیگر نمیتواند پرکند وبرای شما عزیزان افغان داخل وافغانان دور از وطن باشد که چشمهایمان به نور ان سرزمین الماس نشان منور گردد وهمگی در کنار هم در افغانستان عزیز به خوبی وخوشی زندگی کنیم انشالله آرشيو وبلاگ افغانستان عزیز خوش امدید شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 10:16 :: نويسنده : افغانستان عزیز
وقتی آشنايی با کامپيوتر وانگليسی به دختران وپسران افغان بازگشته از پاکستان وايران امکان داد تا بسياری ازفرصت های شغلی دردولت و بخش های خصوصی را از آن خود کنند، کم و کيف آموزش عالی در افغانستان با سوالی جدی روبرو شد و آن اين که آيا آنچه در آغاز خوب نهاد های آموزش عالی در افغانستان بيشتر از ۴۰ سال عمر دارد. اما در همين مدت فراز و فرود های زيادی راتجربه کرده است. دانشگاه کابل، به عنوان نخستين نهاد آموزش عالی در افغانستان، در سال ۱۳۴۳ خورشيدی تاسيس شد. در حال حاضر ۱۳ دانشگاه و ۶ مرکز تربيت معلم ، در سراسر افغانستان وجود دارد. درسالهای پيش از جنگ، بخصوص دهه چهل خورشيدی، دانشگاه کابل حد اقل يکی ازدانشگاههای معتبرمنطقه بود. دانشکده های مختلف آن با بخش هايی از دانشگاههای اروپايی روابط آکادميک و عملی داشت. دانشکده های علوم تجربی آزمايشگاههای مجهزی داشتند و تازه ترين آثار آموزشی و تحقيقی جهان را به سادگی می شد در کتابخانه دانشگاه کابل يافت. استادان دانشگاهها زندگی خوبی داشتند و می توانستند در کنار تدريس فرصتی برای پژوهش نيز داشته باشند. آثاری که درآن سالها در دانشگاه کابل چاپ شده و ثمره کار استادان و دانشجويان آن است به خوبی نشان می دهد که آموزش عالی در افغانستان در آن سالها فاصله چندانی دانشگاههای منطقه نداشته است. دريک کلام، در افغانستان همه معتقدند که آموزش عالی در اين کشور درهمان سالهای آغازين رشد خوبی داشته است. برخورد ايديولوژيک اين اغاز خوب ديری دوام نکرد. با سقوط جمهوريت داوود خان در سال ۱۳۵۲ و روی کار آمدن نظام کمونيستی، علی رغم نيتی که کمونيست ها برای آوردن تغييرات مثبت در جامعه داشتند، برخورد ايديولوژيک آنها با آموزش عالی ودانشگاهها سبب شد که حد اقل روند روبه رشد سالهای آغازين متوقف شود. شماری از استادانی که وابسته به حزب حاکم نبودند، مجبور به ترک افغانستان ياحد اقل ترک دانشگاه شدند. عده ای به زندان رفتند و تنی چند هم کشته شدند. جای اين استادان را کسانی پرکردند که تعلقات حزبی شان براعتبار آکادميک و علمی آنها می چربيد. دانش آموزانی که تعلقات حزبی داشتند، برمعدود استادان با تجربه گذشته در دانشگاه حکم رانی می کردند و دستور می دادند. شاگردان وابسته به حزب، نمرات عالی را از آن خود می کردند. اين مسايل انگيزه تلاش برای آموزش بهتر را در استادان و شاگردان نابود کرد. رابطه دانشگاه کابل تنها بادانشگاههای تحت قلمرواتحاد جماهير شوروی باقی ماند که بازهم غنيمت بود. القصه دردوران کمونيست ها برخورد ايديولوژيک جای برخورد و منطق آکادميک را در نهادهای آموزش عالی افغانستان گرفت واين ضربه کمی نبود. تبديل دانشگاه به سنگر جنگ های داخلی دهه هفتاد، نظم ظاهری دانشگاه را نيز به هم زد. بسياری از دانشگاهها هر ازگاهی تعطيل می شدند. جريان منظم آموزش قطع می شد. شاگردان به امتحان می نشستند بدون اينکه چيزهای لازم را آموخته باشند. سرانجام کار به جايی کشيد که دانشگاه کابل بزرگترين نهاد آموزش عالی تبديل به سنگر وخوابگاه احزاب درگير شد و ميزها و چوکی هايش(صندلی هايش) برای فراهم کردن چای ، چرس و چلم(قليان) جنگجويان به آتش کشيده شده و شيشه هايش از شدت انفجار ها فرو ريخت. وقتی طالبان حاکم شدند، دختران حتی از رفتن به يک دانشگاه بی همه چيز نيز محروم ماندند. گرچه پسران دوباره فرصت يافتند دوباره به دانشگاه بروند، ولی بيشتر وقت شان صرف آموزش کتابهای تفسير وفقه به زبان عربی می شد. دانشجويان لباسهای محلی افغانی برتن می کردند و از جمله در کابل وننگرهار و مزار به دليل اينکه خوابگاهها امکانات لازم نداشت، بيشتراوقات دانشجويان زير درختان سرو و روی چمن های محوطه دانشگاه ها می گذشت کمبود بودجه ده درصد بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشی اختصاص دارد، که از اين ميان هفت درصد آن مربوط به وزارت معارف (آموزش وپرورش) است، يک درصد مربوط به نهاد های تحقيقاتی و يک درصد مربوط به آموزش عالی، ومهم تر ازهم اينکه ۶۰ در صد بودجه وزارت تحصيلات عالی نيزصرف تامين نياز های خوابگاه يا ( ليليه ) می شود. کاستی های ديگر استادان سالخورده که زمانی از استادان مسلم در رشته های تخصصی شان بودند، سی سال از دسترسی به امکانات برای تحقيق باز ماندند، و امروز با رو نوشت های سالهای جوانی شان به کلاس می آيند، و دانشجويان با نيازمندی ها و توقعات جديد. استادانی جوانتر که خود در دانشگاههای افغانستان درسالهای جنگ تحصيل کرده اند و فرصت ادامه تحصيل دربيرون از کشور نداشته اند بيشتر تلاش می کنند تا دانشجويان را حتی از پرسيدن نيز باز دارند تا مبادا وقار استادانه شان خدشه دار شود. شاگردان هم با وقوف به همه اين مسايل، با علاقه به آموزش و بی توجه به شرايط کشور قادربه درک استادان شان نيستند و در جلسات خصوصی شديدا از وضعيت موجود شکايت می کنند. در اين ميان تنها حضورشماراندکی از بهترين استادان در دانشگاههای افغانستان سبب دلگرمی دانشجويان است. کمبود کتاب و امکانات تحقيقاتی برای استادان و دانشجويان، کمبود ازمايشگاهها (لابراتوارها)، کمبود استادان مجرب و متخصص از عمده ترين کاستی های ديگری است که دانشجويان، استادان و مسوولان وزارت تحصيلات عالی از آن سخن می گويند. اما باوجود همه اينها اميد و تلاش برای بهبود را قويا می شود حس کرد. چون ازيک طرف حالا وضعيت با سالهای جنگ و دوران طالبان قابل مقايسه نيست و ازسوی ديگر عزم برای بهتر شدن وجود دارد.
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل
لینک هوشمند
|
||